يادداشت سردبير٬ شماره ٢٠۶
سياوش دانشور
عبدالله صالح به مبارک و بن على پيوست!
تحولات در يمن با مقاومت عبدالله صالح از کناره گيرى و گسترش اعتراضات مردم به شکاف درون حکومتى و از دست دادن کنترل دولت مرکزى بر مناطقى از يمن منجر شد. تظاهراتهاى وسيع و خارج کردن کنترل شهرها از دست نيروهاى عبدالله صالح و جنگ نظامى بويژه در هفته گذشته تصوير ليبيائى شدن يمن را بدست ميداد. تظاهر کنندگان بارها در تلاش براى تسخير نهادهاى دولتى از جمله کاخ رياست جمهورى بودند و کشتار مردم توسط رژيم عبدالله صالح نيز تشديد ميشد. ظاهرا توحش معمر قذافى و بشار اسد از يکسو و سرنوشت مبارک و بن على از سوى ديگر٬ به ديکتاتورهاى در حال سقوط منطقه قوت قلب داده است.
اما تهاجم مردم و نيروهاى مسلح و فرماندهان تازه اپوزيسيون ارتش به کاخ رياست جمهورى در روز جمعه گذشته به زخمى و کشته شدن تعدادى از سران حکومت از جمله زخمى شدن عبدالله صالح منجر شد. اين واقعه سببى شد که خروج عبدالله صالح از يمن به عربستان سعودى تحت عنوان سفر براى معالجه اعلام شود. با رفتن عبدالله صالح٬ عليرغم تبليغات دستگاههاى دولتى در مورد سالم بودن و بازگشت قريب الوقوع او در حالى که احتمال زنده ماندنش بدليل جراحات شديد کم است٬ مردم اولين گام پيروزى شان را جشن گرفتند. عبدالله صالح بعد از ٣٢ سال رفت٬ حال بايد رژيم برود.
در يمن بحث دولت انتقالى سوال روز است. فعلا با رفتن صالح معاون او عبدالرحمن منصور هادی زمام امور را بدست گرفته است. در مورد يمن مانند مصر و تونس و ليبى و سوريه و غيره چند حکم پايه اى مشترک است:
اول٬ سرنوشت يمن مانند سرنوشت مصر و تونس تازه باز شده است. در همه اين کشورها٬ با فرض تفاوتها در ويژگيها و جايگاه منطقه اى شان٬ سمبل ديکتاتورى و فساد و فقر رفته است و معاونين و نظاميان و بخشى از هيئت حاکمه سابق يا تماما قدرت را در دست دارند و يا بخشى از قدرت را گرفته اند. نظم سابق سرجايش است و کشمکش برسر آينده به فرجام نرسيده است.
دوم٬ اهميت سقوط عبدالله صالح٬ مستقل از آينده يمن٬ اينست که اين ديکتاتورهاى پوسيده و مرتجع سرمايه دارى رفتنى اند. با پيوستن عبدالله صالح به بن على و مبارک٬ چشمها بسوى قذافى و بشار اسد و خامنه اى دوخته شده است. ديکتاتورها يکى بعد از ديگرى زير فشار اعتراض و قيام سقوط ميکنند و با سقوط هر دژ ارتجاع منطقه موج بپاخواستن در کشورهاى ديگر تقويت ميشود. سرنوشت اين تحولات اساسا کشورى نيست. هنوز الگوئى که بتواند مردم را به خانه بفرستد و رژيم سابق را بازسازى کند توسط بالائى ها بدست داده نشده و هنوز مردم به خواست "الشعب يريد اسقاط النظام" که ميليونها نفر در خيابانها يکصدا اعلام کردند نرسيده اند.
سوم٬ سقوط و رفتن صالح به سقوط و رفتن قذافى و اسد کمک ميکند. در ليبى قذافى عملا وجود ندارد و تشديد عمليات ناتو براى زدن ميخ آخر به تابوت اوست. در سوريه بعيد است عقب نشينى اسد ديگر فايده اى داشته باشد٬ بخصوص که سقوط حکومت بشار اسد بعنوان يک متحد جمهورى اسلامى و حزب الله و حماس در معادلات منطقه اى مهم است. سوريه در معرض تهديد نظامى بعد از ليبى است.
چهارم٬ نفس سقوط يک ديکتاتورى ديگر به تحرک انقلابى در کشورهاى منطقه دامن ميزند و سقوط و يا عقب نشينى متحدان جمهورى اسلامى در منطقه٬ جمهورى اسلامى را تضعيف و اشتهاى مردم براى تهاجم به آنرا تقويت ميکند. همانطور که خامنه اى در چهره عبدالله صالح و بشار اسد آينده خود را ميبيند٬ مردم در نگاه به اين تحولات اين آينده را براى خامنه اى و حکومت اسلامى آرزو ميکنند و آنرا هر روز بيش از گذشته ممکن و عملى ميدانند.
پنجم٬ ناتو و دولتهاى غربى بعنوان يک بازگير اين تحولات تلاش دارند با تمام قوا جهت تحولات را شکل دهند. بميدان کشيدن ميليتاريسم تحت عنوان "حمايت بشر دوستانه" يکى از ابزارهاى مهم دولتهاى غربى براى دخالت در تحولات است. ارتجاع محلى و منطقه اى و بين المللى٬ عليرغم شکافها و تضاد منافع بخشهائى در متن اين تحولات٬ مجموعا براى بازسازى اساس وضع سابق تلاش ميکنند. جنگ بين طايفه ها که در ساختار قدرت سياسى و اقتصادى و ارتش در ليبى و يمن شريک اند٬ چيزى جز جنگ قدرت بين سرمايه داران متفرقه و صاحبان صنايع و شرکتهاى بزرگ نفتى نيست که به حکم يمنى و ليبيائى بودن و ريشه عشيره اى داشتن٬ توسط رسانه ها با "جنگ قبايل" ترسيم ميشود. يک هدف باد زدن هويت کاذب عشيره اى و قبيله اى٬ حاکم کردن ديدگاهها و سياستهاى اين بخشها به اعتراض مردم منتسب به اين و يا آن عشيره و طايفه٬ و شکست تلاش واقعى آنها عليه ديکتاتورى و فقر و براى آزادى و برابرى و رفاه است.
ششم٬ در مورد يمن تلاش براى انتقال قدرت سريع و از بالا موجب شده که بار ديگر خطر اسلام سياسى در تبليغات بيشتر از مصر برجسته شود. معلوم نيست چرا اعضاى القاعده در ليبى به نفع سياستهاى آمريکا و ناتو ميجنگند و خوب هم هست اما در جاى ديگرى به خطر تبديل ميشود؟ اسلام سياسى کلا در اين تحولات ضعيف و در مواردى شکست خورده است. اما هنوز بعنوان لولو و بهانه اى براى تهاجم نظامى در چهارچوب "جنگ عليه ترور" در تبليغات رسانه هاى غربى ارزش مصرف دارد.
هفتم٬ بن على٬ مبارک٬ عبدالله صالح رفتند. نوبت قذافى و بشار اسد و خامنه اى و شاه و شيخ و ژنرال و شيخکهاى ديگر است. سقوط ديکتاتورها بدوا يک نتيجه واکنش کارگران و محرومان به بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى است. موجى که ميدان باستيل و ميدان خورشيد و ميدانها و کارخانه هاى اروپا را با التحرير در مصر و بغداد و تهران و يمن و غيره بهم پيوند داده است. آينده اين تحولات مانند هر انقلاب و تلاش ديگرى به پراتيک انقلابى طبقه کارگر و اردوى پيشرو و سکولار و سوسياليست گره ميخورد. *